Asheghane وبلاگی برای عاشقا
| ||
|
[ پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:عاشقی, ] [ 19:49 ] [ saman arsalan soran ]
[ چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:roya, ] [ 15:45 ] [ saman arsalan soran ]
* شنبه : * یکشنبه : * دوشنبه : * سه شنبه : * چهارشنبه : * پنجشنبه : * جمعه : [ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:لمس, ] [ 15:36 ] [ saman arsalan soran ]
اولین ملاقات , ایستگاه اتوبوس بود . [ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:عاشقی, ] [ 15:21 ] [ saman arsalan soran ]
دیروز در کنار تو احساس عشق بود دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود دستان کوچکت که جنون مرا نوشت این واژه های غرق به خون مرا نوشت هرجا که رد پای شما هست می روم فکری بکن به حال من از دست می روم قلبم شکسته است و هی سرد می شوم بگذار بشکند عوضش مرد می شوم دستان خسته ام به شقایق نمی رسد فریاد من به گوش خلایق نمی رسد این دست ها همیشه پر از بوی یاس نیست یا مثل چشم های شما با کلاس نیست این رسم زندگی ست بزرگ و بزرگ تر هر چه بزرگ تر و سپس هرچه گرگ تر بین خودم و آینه دیوار می کشم هرشب که پشت پنجره سیگار می کشم شاید هنوز فرصت عصیان و مرگ هست در ذهن ابرهای درونم تگرگ هست بانوی دشت های قشنگی که سوختی عشق مرا به رهگذران می فروختی چشمانتان پر از هیجان نیست نازنین این دست ها همیشه جوان نیست نازنین شاید کسی که بین غزل های من گم است در فصل های زندگی ام فصل پنجم است یا نه درست مثل خودم لاابالی است از مردمان غمزدهء این حوالی است حالا ببین علیه خودم غرق می شوم در منتها الیه خودم غرق می شوم دلشوره های سرخ دلم ناتمام ماند احساس می کنم غزلم ناتمام ماند [ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:رد پا, ] [ 15:17 ] [ saman arsalan soran ]
باراني ام , باراني ام , باراني از آتش يك روح بي پروا و سرگرداني از آتش . اين كوچه ها , ديوارها , اصلاً تمام شهر سوزان و من محبوس در زنداني از آتش . اهل غزل بودم ، خدا يكجا جوابم كرد با واژه اي ممنوع ، با انساني از آتش . بي شك سرم از توي لاكم در نمي آمد بر پا نمي كردي اگر طو فاني از آتش . تا آمدي ، آتشفشاني سالها خاموش بغضش شكست و بعد شد طغياني از آتش . كاري كه از دست شما هم بر نمي آمد من بودم و در پيش رويم خواني ازآتش . اين روزها محكوم ِ اعدامم به جرم عشق در انتظارم بشنوم ، فرماني از آتش [ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:اتش, ] [ 15:15 ] [ saman arsalan soran ]
وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود با سار ِ پشت پنجره جایم عوض شود هی کار دست من بدهد چشم های تو هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود با بیت های سر زده از سمت ِ ناگهان حس می کنم که قافیه هایم عوض شود جای تمام گریه ، غزل های ناگــــــزیر با قاه قاه ِ خنده ی بی غم عوض شود سهراب ِ شعرهای من از دست می رود حتی اگر عقیده ی رستم عوض شود قدری کلافه ام و هوس کرده ام که باز در بیت های بعد ، ردیفم عوض شود حـوّای جا گرفته در این فکر رنج ِ تلخ انگــار هیچ وقـت به آدم نـمی رسد تن داده ام به این که بسوزم در آتشت حالا بهشت هم به جهنم نمی رسد با این ردیف و قافیه بهتر نمی شوم ! وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود [ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:متفاوت, ] [ 15:11 ] [ saman arsalan soran ]
گل مــی کنـــد به باغ نگـاهت جـوانیم
وقــتی بروی دامـــن خـــود می نشانیم
داغ جنون قـــطره ی اشــکم به چشم تو
هر چند از دو چـشم خودت می چکانیم
مـن عابـــر شــکســته دل خـلوت تو ام
تا بیـکران چشــم خـــودت مــی کشانیم
یک مشـت بغض یخ زده تفسیر می کند
انـــــدوه و درد غربــت بــی همــزبانیم
وقــتی پـرید رنگ تو از پشت قصه ها
تصــویر شد نهـــایت رنـــگــین کـمانیم
تو، آن گلی که می شــکفی در خیال من
پُر می شود زعطر خوشــت زنــدگانیم
در کـهــکشان چـشم تو گم می شود دلم
سرگـشتـــه در نــــهایــتی از بی نشانیم
زیــبـــاترین ردیف غـــزلهای من توئی
ای یـــــار ســــرو قـــامت ابـرو کمانیم
حـــالا بیـــا و غــربت ما را مرور کن ای یــــادگــــــار وســعت سبـز جوانیم [ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:گل, ] [ 15:7 ] [ saman arsalan soran ]
[ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:oasheghi, ] [ 13:13 ] [ saman arsalan soran ]
[ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:your love, ] [ 13:10 ] [ saman arsalan soran ]
مهربان [ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:مهر, ] [ 13:2 ] [ saman arsalan soran ]
شاعر زن میگه : [ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:متفاوت, ] [ 12:53 ] [ saman arsalan soran ]
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست این قافله از قافله سالار خراب است اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست [ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:افتاب, ] [ 12:34 ] [ saman arsalan soran ]
امشب که نهم برسر. قرآن تو را تا صبح، خواهم که به درگاهت . آشفته کنم مویم امشب ز تو می خواهم . تاعفوکنی من را زین رو به درت تا صبح . خاک ازتوبه می سویم امشب بپوشم جوشن . با خواندن نامت من یارب زبلاهایت . ایمن بنما کویم! [ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:عاشقی, ] [ 12:27 ] [ saman arsalan soran ]
طاقت بیار طاقت بیار تووی این روزای انتظار
طاقت بیار طاقت بیار توو سردی شبای تار
طاقت بیارو قلبت رو به دست تنهایی نده
فانوس چشماتو ببخش به این شبای غمزده
روزای خوب رو جا نذار توو سختیای روزگار
بخاطر منم شده طاقت بیار طاقت بیار
زمزمه رسیدن پشت سکوت جاده ها
چندتا قدم مونده فقط بخاطر خدا بیا
خسته ای کوله بارتو روی شونه های من بذار
راه زیادی اومدیم طاقت بیار طاقت بیار
نگو شکستی نگو بریدی منم مثل تو دلم گرفته
باید بمونیم طاقت بیاریم توو روزگاری که غم گرفته
[ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:عاشقی, ] [ 12:22 ] [ saman arsalan soran ]
تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟ چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است.
[ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:عاشقی, ] [ 12:15 ] [ saman arsalan soran ]
[ دو شنبه 4 مهر 1390برچسب:kiss, ] [ 12:9 ] [ saman arsalan soran ]
[ شنبه 2 مهر 1390برچسب:love, ] [ 16:21 ] [ saman arsalan soran ]
دختري از پسري پرسيد : آيا من نيز چون ماه زيبايم ؟ پسر اما دست دختر را گرفت ، در چشمانش خيره شد و گفت : [ شنبه 2 مهر 1390برچسب:سوز عشق, ] [ 16:14 ] [ saman arsalan soran ]
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید:
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟ [ شنبه 2 مهر 1390برچسب:عاشقی, ] [ 16:8 ] [ saman arsalan soran ]
نگاهی عمیق به تقویم سر رسیدش سر در گم تو کوچهها سرگردونه گذشتههایی که تو زمان حال مرده و اون قربانی منم که حالا تقریبا باختم از پدر مادر هیچ خیری وقتی من نبینم عشق رو از کجا ببینم من با ? تا چشمم؟ به ما که رسید دنیا دهن باز کرد من تو دلم از شما داشتم تصویر با هم وقتی دنیا اینو که مخصوصاً بسوزم این دفعه منم که دارم شما رو نصیحت میکنم یه بار دنیا رو ا زنگه من ببینین میخوام بدونم شما چه کاری برام کردین؟ نمیخوام برم پی مواد و خلاف سنگین نه ناله نه داد واو هوار نداره تاثیر منو یادتون رفته خیلی حواس پرتین من دیوانه ور تشنه نوازشم تو خواسته هامو همه? نیازها رو دیدی بابا تو بت منی یعنی تو خود منی بدون شما تنهامو دریغ از یه دوست یه بر هم دنیا رو از نگاه من ببینین یه بار دنیا رو ا زنگه من ببینین یعنی سوال که نه کلی عقده تومه من یه جوون ضعیفم دلم بی طاقته هنوز باشه، بالا سر منم یکی هست ببین به این جماعت گرگ؟ این امانت توست چقدر جلوی دیگران بخوام راز داری کنم؟ چقدر از ترس بعد از جدایی توهم بگیرم؟ منو ببین یه بیمارم یه بیتاب یه قریب مادر قصههات بودن واسه ما دوای درد با طلاق شما منم میشم آدم بده [ شنبه 2 مهر 1390برچسب:بغز, ] [ 16:5 ] [ saman arsalan soran ]
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردی سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟
هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟ لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟ دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟ معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری... من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای عشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو بهخاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هز کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع غشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش دوستدار تو (ب.ش) لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟ ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن... لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد
یك روز آموزگار از دانش آموزانی كه در كلاس بودند پرسید:آیا می توانید راهی غیر تكراری برای بیان عشق،بیان كنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با "بخشیدن "عشقشان را معنا می كنند.برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین"را راه بیان عشق عنوان كردند.شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی "را راه بیان عشق می دانند. [ شنبه 2 مهر 1390برچسب:عاشقی, ] [ 15:45 ] [ saman arsalan soran ]
|
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |